loading...

سایت رسمی موج فوتبال

از 27 می 2023 گرفته تا 1 ژوئن 2024، در دو روز و به فاصله یک سال، کل تاریخ دورتموند به نمایش در آمد. دویدن تا لحظه آخر، ساختن از هیچ، بازگشتن به هیچ و مردن در هیچ. این درد تازه نیست و این دا

آخرین ارسال های انجمن
سیاوش سلیمی بازدید : 4 پنجشنبه 24 خرداد 1403 زمان : 12:00 نظرات (0)

از 27 می 2023 گرفته تا 1 ژوئن 2024، در دو روز و به فاصله یک سال، کل تاریخ دورتموند به نمایش در آمد. دویدن تا لحظه آخر، ساختن از هیچ، بازگشتن به هیچ و مردن در هیچ. این درد تازه نیست و این داستان تازگی ندارد. فقط راوی ها متفاوت‌اند. و افسوس که یک راوی دیگر نیز وستفالن را ترک کرد.

این نه یک متن تحلیلی است و نه نقدی بر اشتباهات. کار دیوار زرد نشینان از اینها گذشته، تیره‌روزی‌های دورتموند بیشتر به خرافه نزدیک است تا فوتبال. همه دورتموند را به مشت‌های گره‌کرده یورگن کلوپ، فریادهای بی‌امان نوبی دیکل و غم پشت شکست‌های مارکو رویس می‌شناسند. یا حداقل، می‌شناختند...

ولی در روزهایی که دورتموندی‌ها امثال توخل، فاوره، پیتر بوش و یا حتی انتخاب‌های نامعقولی مثل پیتر اشتوگر را روی نیمکت می‌دیدند، و هر روز شاهد فروش ستارگان و پیری محبوبان خود بودند، می‌شد به‌سادگی شکست‌ها را به بی‌کفایتی مدیران و روزگار غریب نسبت داد. اما این بار نه در این یک سال و این دو روزی که گذشتند، نه. کسی یورگن کلوپ نمی‌شود، مارکو هم دیگر جوان نیست و دیوار زرد هم غم‌زده‌تر از دیروز است. اما چیزی که شاهد آن بودیم، همان فلسفه همیشگی دورتموند بود. همان تا لحظه آخر تقلاکردن و در نهایت وادادن. همان حس غرور وستفالنی که بغض را در گلو خفه می‌کند و یاری جز اشک به داد نمی‌رسد. سه پرده، سه صحنه، سه نمایش غم‌انگیز و سه اثر بدون نقطه عطف که نصفه به پایان رسیدند...

پرده نخست؛ برافروختن در انتهای معدن سرانجامی جز خاکستر ندارد

همه در انتظار جشنی چهارساعته و چهار کیلومتر پیاده‌روی از وستفالن هوت تا انتهای شهر بودند که لازمه آن فقط نود دقیقه ازته‌دل دویدن بود. اما افسوس و صد افسوس که فقط ایستادند، گریستند، و برخی هم به‌زانو افتادند و دیوانگان نه غم و ماتم در سراسر شهر رژه رفتند. می‌توان گفت همه طرفداران دورتموند، یا حداقل همه آنانی که پیش‌تر زخم «درس عبرت‌نگرفتن» را چشیده بودند، می‌دانستند حتی اگر هم همه چیز در دستان خودشان باشد، بخت سیاه لرزه بر دستانشان می‌اندازد. از روایت دوباره آنچه که رخ داد می‌گذریم، تازه‌تر کردن این غم سودی در پی ندارد.

فصل رنگ و بوی متفاوتی داشت. ادین جوان، ادین ترزیچ جوان، الماس‌تراش نخورده وستفالن که سال‌ها پیش میشائیل تسورک، همان اسطوره همیشه غم‌زده کشفش کرد روی نیمکت بود. چهره‌ای کاریزماتیک، مصاحبه‌های حرفه‌ای و مهم‌تر از همه، خون وستفالنی او رهبری این کاروان را برعهده داشت. در میانه فصل که دیگر امیدی به او نبود، تیم مرده بود و حتی سهمیه لیگ قهرمانان اروپا هم در خطر بود، از هیچ تا عرش پرواز کرد و وستفالن را به آسمان بوندسلیگا برد. نباید پایانی بد را به کل فصل تعمیم داد. فقط یک‌قدم مانده بود، فقط کافی بود کمی آرام‌تر باشند، کمی تیزتر، کمی برنده‌تر، فقط کافی بود چند لحظه‌ای از چیزی که بودند فاصله بگیرند؛ اما نه دورتموند همین است. تیم درس نگرفتن از اشتباهات، تیمی که همواره جلوی خودش زانو می‌زند و خود تیغ را بر گلو می‌فشارد.

اما کیست که نداند، چه دیوانگانی برای حمایت از این تیم به پا می‌خیزند. می‌توان گفت آخرین سکانس روز شوم 27 می 2023، یکی از باشکوه‌ترین، و شاید تراژیک‌ترین صحنه‌های تاریخ دورتموند بود. جایی که 30 هزار هوادار دورتموند ایستاده در دیوار زرد، با چشمانی پر از اشک، تاآخرین‌نفس پسرک همشهری خود یعنی ادین ترزیچ را تشویق کردند و چه کسی می‌داند که اصالت این صحنه و این اندوه، تا چه اندازه گلوی هواداران دورتموند را فشرد و تا چه اندازه آن‌ها را هم با عشق کشت و هم در غم آفرید. چه می‌شود کرد، این دورتموند است. تقلاکردن تا آخرین لحظه و در نهایت وادادن.

این پایان ماجرا نیست، دیدن اشک‌های این چهره شکسته فقط بخشی از ماجرا بود. کمی دورتر از هواداران، مردی از ایستادن خسته شده، حتی نای زانو زدن هم ندارد، ناامیدتر از آن است که چشم بگشاید، در غم و ماتم، دراز کش بر روی چمن وستفالن. اینجا رؤیاهای مارکو رویس دفن شده‌اند. همه می‌دانند جام‌های متعددی نیاورده، همه می‌دانند سرود قهرمانی را هرگز به‌درستی نسروده، اما فقط دورتموندی‌ها می‌دانند، هر شعری که نوشت از وزن خودش کم شد. فقط آن‌ها می‌دانند که بیش از هر هوادار دیگری غم خورد. نه آن ظاهر کاریزماتیک گذشته را داشت، و نه آن روحیه سیری‌ناپذیر. درصدی شک ندارم اگر از خودش هم بپرسید، می‌گوید شکستگی این جسم از حسرت می‌آید نه مصدومیت‌های پی‌درپی.

اما هواداران تا آخرین لحظه برایش خواندند و به آغوش خود دعوتش کردند. نه فقط آنان که در دیوار زرد بودند، بلکه همه وستفالنی هایی که لبخندهای پر از شوق مارکو رویس 2013 را به یاد داشتند. شاید بتوان گفت، غم ازدست‌دادن قهرمانی هرگز به‌اندازه ناکامی این پسربچه وستفالنی تلخ نبود. باشگاه همیشه پایدار است، اما مارکو به‌خوبی می‌دانست که آن سینی نقره‌فام را دیگر بالای سر نخواهد برد. برعکس همیشه، در انتهای فصل خبری از مصاحبه‌های امیدبخشش برای فصل بعد نبود. فقط عذرخواهی... اما این دورتموند است، تقلاکردن تا آخرین لحظه و در نهایت وادادن.

پرده دوم؛ و باز همه ومبلی، ما را به یاد دارید؟

گروه مرگ، فرار از مرگ، تبدیل به مرگ شدن برای دشمنان، دوباره تقابل با مرگ، و باز هم گریختن از مرگ اما در نهایت دوباره مردن... و به‌سادگی روایتی از دورتموند در این فصل از لیگ قهرمان اروپا. از دویدن‌های بی‌امان مارسل زابیتسر گرفته، تا جان‌کندن‌های هوملس و مهم‌تر از همه، امید به نگون‌بخت نبودن مارکو، حداقل برای اولین‌بار... همه‌وهمه این فصل لیگ قهرمانان اروپا را برای دورتموندی‌ها خاص و خاص‌تر کردند که سرانجام آن رسیدن به یک‌قدمی قهرمانی بود. درست است، طبق معمول، رسیدن به «یک‌قدمی». باز هم قدمی کم آمد. بااین‌حال، نمی‌شود از شیرینی چیزهایی که رخ دادند گذشت. از صدرنشینی در گروه مرگ و هر لحظه بهتر شدن، تا به خاک نشاندن قهرمان هلندی، کامبک رؤیایی در وستفالن در برابر رقیب مادریدی و مهم‌تر از همه، رفت‌وبرگشت شکست‌دادن پی‌اس‌جی با کلین شیت. صحنه‌هایی که حداقل، به همه دوباره نشان دادند دورتموند در صورتی که غرور وستفالنی خود را دوباره باز یابد حتی اگر هم ناکام بماند باز هم بدون هیچ ترس و ابایی خواهد جنگید. چیزی که سال‌های سال گم کرده بود.

آن‌هایی که با یورگن کلوپ عاشق دورتموند شدند، بدون شک پس از رسیدن دورتموند به فینال برای لحظه‌ای هرچند کوتاه، شیرین‌ترین خاطرات زندگی‌شان از جلوی چشمانشان گذشته است. جایی که همه روبرت لواندوفسکی شگفت‌انگیز را به یاد دارند، همه مارکو رویس جوان را شناختند، جایی که طرفداران دورتموند در مرز عشق و نفرت با گوتزه بودند. روزهایی که راه زندگی‌شان را با الگو گرفتن از یاکوب بلاژیکوفسکی یافتند. پسرکی که مرگ مادرش به دست پدرش را به چشم دید، در فقر بزرگ شد، تمامی پاداش‌ها را رد کرد چرا که معتقد بود یک فوتبالیست حق ندارد بیشتر از یک آتش‌نشان یا یک سرباز دستمزد بگیرد. و در نهایت هم به تیم دوران جوانی‌اش بازگشت، دستمزدش را بخشید و آن را از ورشکستگی نجات داد. شاید گفتنش لزومی نداشت، اما امثال او را نباید از یاد برد.

یا ووکاش پیشچک، مردی که تمام رؤیایش در تاسیس یک آکادمی فوتبال در شهرش خلاصه می‌شد. یا کوین کروسگرویتز که در 11 پست مختلف بازی کرد. فقط به خاطر دورتموند. و هم اکنون صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای متعددی است که در دوره کرونا انواع خدمات رایگان را انجام می‌دادند. نون سوبوتیچ که پس از خداحافظی از فوتبال و تا به الان، در دورافتاده‌ترین نقاط آفریقا مشغول کمک به هم‌نوعانش است. رومن وایدنفلر، که به طور رایگان سفیر بروسیا دورتموند شده است. در دورتموند زندگی را از این غم‌زدگان می‌آموزند، جایی که جام‌ها کم‌ترین اهمیت را دارند. پس اگر از اشتباهی عبرت نمی‌گیرند خرده نگیرید، این تیم تأسیس شد تا مردم چیزی برای جنگیدن داشته باشند، نه بردن. شما را نمی‌دانم، نمی‌خواهم ده یا یازده سال پیش را بیش از این روایت کنم. تازه‌تر کردن این غم سودی در پی ندارد.

پس از سال‌ها، دورتموند فرصت دوباره بردن لیگ قهرمانان اروپا را در چنگ داشت. همه دیدیم چه اتفاقی افتاد، رئال مادرید است دیگر. مهم نیست چقدر بر بازی سوار است، اصلاً هست یا خیر، همان‌طور که ادین ترزیچ گفت آن‌ها سیری‌ناپذیرند. غمی که دورتموندی‌ها را اسیر کرد شکست نبود، شکست به همان شیوه همیشگی بود. اشتباهات تکراری و بی‌کفایتی بازیکنانی که این پیراهن را فقط بر تن پوشیده‌اند نه بر روح. پر شور شروع شد، پر شور ادامه پیدا کرد، و درست در لحظاتی که منتظر عطف ماجرا به سود دورتموند بودیم، در هم شکستند، بیشتر شکستند، به یاد آوردند پیش‌تر هم شکسته بودند. نای ادامه نماند و در آخر هم مثل همیشه، دوباره اشک، دوباره تشویق‌های بی‌امان دیوانگان، دوباره گردن خمیده ترزیچ، و این بار تلخ‌تر از همیشه، مارکو رویس، باز هم مارکو رویس و باز هم نگاه‌هایی که غم هر دورتموندی را دوچندان کرد.

باید صادق بود، به تلخی ده یا یازده سال پیش نبود. هرگز به تلخی شکست در برابر رقیب دیرینه آن هم پس از پر فراز و نشیب‌ترین سال‌های تاریخ باشگاه نبود. اما در آن زمان، حداقل به آینده دلخوش بودند. حداقل در انتظار روزهایی بهتر، باشکوه‌تر، و شب‌هایی روشن‌تر در این کوره معدن که معبد فوتبال آلمان است نشسته بودند. اما الان، دیگر نه مارکو رویسی برای آینده مانده، و نه کسی از آن نسل دیوانه. شاید فقط نگاه‌های جاه‌طلبانه ادین ترزیچ.

پرده سوم؛ بدرود پسر نیک وستفالن

پایان یک دوره شگفت‌انگیز، دوره‌ای که تا همین فصل هم دورتموندی‌ها منتظر شروعش بودند. شروعی که شایسته آن باشد. زمانی که مارکوی جوان به وستفالن بازگشت دورتموند همه جام‌هایش را برده بود. مارکو با شکست شروع کرد. با شکست پیش رفت و با بدترین شکست هم تمامش کرد. اما او به‌قدری برای دورتموندی‌ها کافی بود و به‌قدری این وستفالن را به جنون کشاند و به قدری در روزهایی که کسی را نداشتند بازم تکیه‌گاهشان ماند که گویی طرفداران دورتموند به او عذرخواهی بدهکارند نه برعکس... هنگامی که در پایان فصل گذشته از طرفداران دورتموند عذرخواهی کرد، احتمالاً نمی‌دانست همه آنها برای خود او اندوهگین‌اند نه ازدست‌رفتن یک جام نقره‌فام. بااین‌حال مارکو با لبخند آمد و با لبخند رفت. در میان هزاران‌هزار طرفدار مجنون دورتموندی و در دیوار زرد، غرق در خوشی و غرق در خاطرات شیرین خواند و رقصید و نوشید. گویی همیشه یکی از آن‌ها بوده. این خاصیت دورتموند است. در دورتموند نخست بازیکنان، طرفدار هواداران هستند.

به قول یورگن کلوپ، زمانی که مارکو در مونشن گلادباخ درخشید و بر سر زبان‌ها افتاد، برخی حتی نمی‌دانستند که این بازیکن روزگاری در دورتموند بوده است. بدون اتلاف وقت در لیست خرید دورتموند و بایرن مونیخ رفت و بدون اتلاف وقت، مارکو دورتموند را برگزید و این آغازی بود برای ماجرایی که تا همین چند روز پیش می‌توانست زیباترین پایان را داشته باشد. رویس در همان فصل نخست درخشید، مثلث هجومی روبرت لواندوفسکی، مارکو رویس و ماریو گوتزه هر روز بیشتر از دیروز وستفالن را دیوانه می‌کرد. و آن‌ها به یاد داشتند، به یاد داشتند روزگاری را که میشائیل تسورک جوان، کارل هاینتس ریدله کاریزماتیک و اشتفان چاپیوسات، ماشین گلزنی سوئیسی چه لحظات شیرینی را برایشان رقم زده بودند. اما افسوس و که صد افسوس، در این فصل و در نخستین فصل مارکو خبری از بخت و اقبال آن دوره نبود. یورگن پسرانش را تحسین کرد، هواداران را نوید داد، مرهمی بر دل همه گذاشت. پس از ورشکستگی ده سال پیش از آن روزها، دورتموند می‌توانست جاودانه‌ترین و دراماتیک‌ترین داستان آن دوره بوندسلیگا را روایت کند. اما امان از طالع مارکوی جوان... بر زمین افتادند و گریستند.

سال‌ها یکی پس از دیگری گذشتند، هر روز تلخ‌تر از دیروز. نخست جدایی ماریو گوتزه، سپس مصدومیت سنگین سال 2014 و از دست دادن جام جهانی، جدایی روبرت لواندوفسکی، جدایی یورگن کلوپ، متس هوملس، و در انتهای همه اینها انزوا و تنهایی مارکو رویس که فقط بازوبند کاپیتانی تسکینش می‌داد. او ماند، هر بار که زمین می‌خورد دوباره بر می‌خواست. سه بار از ناحیه رباط صلیبی آسیب دید؛ اما تنها خبری که دورتموندی‌ها منتظر شنیدنش بودند «بازگشت مارکو رویس به میادین» بود. هر فصل وعده قهرمانی فصل بعد، هربار ناکامی آخر فصل. هربار در حسرت فصل قبل و در نهایت همه اینها، هوادارانی که بیشتر از همه مارکو را می‌فهمیدند. می‌گویند نه جام مهمی برد و نه افتخار بزرگی کسب کرد. اما اهمیتی ندارد. هیچ‌کدام از اینها اهمیتی ندارند.

می‌خواهم اصل بی‌طرفی یک نویسنده را زیر پای بگذارم، مارکو برای من و همه ما دورتموندی‌ها بازتابی از زندگی خودمان بود. تقلا تا آخرین لحظه، و در نهایت وادادن. مارکو و دورتموند، و سراسر تاریخ این وستفالن غم‌زده بازتابی از زندگی ما هستند. نه فقط مارکو رویس، بلکه هر قهرمانی که از خاک وستفالن برخاسته. میشائیل تسورک و چهل سال بخشیدن زندگی‌اش به دورتموند و در نهایت با اشک رفتنش را به یاد داریم. همین ترزیچ جوان را. زیگی هلد بزرگ را. هرجای تاریخ وستفالن را که بگردی، مردی پیدا می‌شود که به هیچ‌چیز نرسیده است؛ اما همه چیز دارد. قهرمانان ما ملموس هستند، نیازی نیست برای رسیدن به آنها سال‌های سال تلاش کنیم. کافی است در زندگی خود بنگریم، قدر اشکی را که می‌ریزیم بدانیم، قدر فهمیدن درد را، و در نهایت دل‌سپردن به این غم اصیل را. چیزی که بیش از همه من و ما را غم‌زده می‌کند این است که دیگر آن پسرک شکست‌خورده وستفالنی را در مستطیل سبز خودمان نخواهیم دید. مهم نیست، جام‌ها می‌آیند و می‌روند. ولی هیچ معلوم نیست که آیا دوباره دیوانه‌ای متولد می‌شود که ما را بابت درس عبرت‌نگرفتن‌هایمان آرام کند یا خیر. این دورتموند است، ما هستیم، ما طرفداران دورتموند. تا آخرین لحظه تقلاکردن، و در نهایت وادادن...

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
موج فوتبال که کار خود را از سال 1390 شروع کرده است تلاش دارد آخرین تحلیل‌ها و گزارش‌ها از مهم‌ترین اتفاقات روز ایران و جهان را به صورت آنلاین در اختیار مخاطبان خود قرار دهد. تحریریه موج فوتبال همچنین با بهره‌مندی از همکاران حرفه‌ای و با سابقه می‌کوشد عرصه‌های جدیدی در اطلاع‌رسانی بهنگام و شفاف بجوید و بگشاید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    قهرمان لیگ قهرمانان فصل 2024 کدام است؟
    کدام بخش تقویت شود؟
    به نظر شما بهترین مربی جهان کدام مربی است؟
    لیگ برتر ایران 1403

    جدول لیگ

    آمار سایت
  • کل مطالب : 5695
  • کل نظرات : 783
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 594
  • آی پی امروز : 113
  • آی پی دیروز : 89
  • بازدید امروز : 144
  • باردید دیروز : 6,325
  • گوگل امروز : 12
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 11,191
  • بازدید ماه : 21,752
  • بازدید سال : 77,115
  • بازدید کلی : 2,269,747
  • موسسه خیریه بهنام دهش پور