اکتبر گذشته 500 خبرنگار گوش به زنگ خبررسانی در مورد اتفاقی خاص بودند؛ انتشار کتاب زندگینامه دومسر الکس فرگوسن. دلیلش جایگاه خاص سر الکس در فوتبال انگلیس بود. بعد از کنارهگیری از مربیگری و خروج از دنیای فوتبال میتوانست با خیال راحت هر آنچه را که دوست دارد در مورد هر کسی یا هر اتفاقی بگوید. البته مشخص شد که به آن رکی که انتظارش میرفت صحبت نکرده از طرفی بهعنوان یکی از مدیران باشگاه همچنان مشغول فعالیت است. مثلا خوب توضیح نداده بود که چرا دیوید مویس را بهعنوان جانشین خودش انتخاب کرده و نه ژوزه مورینیو را که همیشه هم با او رابطه دوستانهای داشته.
اما در مورد برخی بازیکنانی که قبلا خیلی برایش زحمت کشیدند حرفهای تندی زد مثل روی کین، رود فان نیستلروی یا دیوید بکام. او حتی گفت که چرا به مایکل کریک در تیم ملی بیشتر از این فرصت داده نشده. در اینجا بود که فرگوسن ادعای عجیبی را مطرح کرد. اینکه استیون جرارد بازیکن خیلی تاپی هم نیست. او در زندگینامهاش نوشته که جرارد بازیکن خاصی نیست و شنیدن این حرف از زبان فرگوسن ناراحتکننده است. وقتی فردی در جایگاه او چنین ادعایی را مطرح میکند باید برای اثبات آن دلایل کافی بیاورد. کریک بلامی همتیمی سابق جرارد در لیورپول در زندگینامهاش نوشته: «هیچ کاری نیست که جرارد از پس انجام آن برنیاید. خیلی باهوش است. هر چیزی را زودتر از بقیه میبیند و حس میکند. دید خوبی روی بازی دارد. تواناییهای فیزیکیاش بسیار بالا هستند. به سرعت میتواند از کنار بقیه رد شود و آنها را جا بگذارد. به محض فراهم شدن یک فرصت سرزنی هم گل میزند. یک فوتبالیست تمام عیار است. هرگز کسی مثل او را ندیده بودم که این همه ویژگی را توامان داشته باشد. من با بازیکنان با استعداد زیادی بازی کردهام اما او از همه آنها بهتر است.»
آخرین امید همتیمیها
مایکل اوون یکی از برترین استعدادهای تاریخ فوتبال انگلیس است. او در تیم جوانان خط دفاعی حریفان را آزار میداد. در 15 سالگی شهرت زیادی پیدا کرده بود. جرارد از اوون شش ماه کوچکتر است اما آمادگی بدنی و جایگاهاش در تیم را 18 ماه دیرتر از اوون به دست آورد. اگر در تیم دیگری بودند شاید جرارد ستاره تیم میشد اما اوون چهره برتر بود و جرارد باید در خدمت او بازی میکرد. سرانجام در تیم اصلی قرمزها بود که از فصل 2000–1999 جرارد جایگاهی در شان خودش پیدا کرد یعنی دو سال بعد از اوون. همان سالی که روی کین از یونایتد بهترین بازیکن برتر از سوی اتحادیه بازیکنان حرفهای شد. همان سالی که پاتریک ویرا کاپیتان آرسنال بود و در کنار کین الگوی خوبی برای سایر بازیکنان لیگ برتری شده بودند. جرارد در کتاب زندگینامهاش به این افراد به شدت ادای احترام کرده؛ کتابی که هفت سال قبل چاپ شده. حتی آنجا این خاطره را به یاد آورده که زمانی که فرگوسن او را در سن بیست سالگی ستایش و با کین مقایسه کرده به شدت خوشحال بوده و باورش نمیشده.
کین و ویرا هافبکهای دفاعی بودند. گل نمیزدند کارشان خدمت رسانی به گلزنان تیم بود و ستارههایی مثل گیگز، بکام، دوایت یورک، فان نیستلروی، دنیس برگکمپ، تیری آنری و روبر پیرس را تغذیه میکردند. زمانی که جرارد وارد لیورپول شد گیم سونس مربی وقت متوجه شد که او میتواند همان کاری را در این تیم بکند که کین در یونایتد و ویرا در آرسنال انجام میدهند. از همان روز اول جرارد زندانی توقعاتی شد که از وی داشتند.
تمجیدهای زیدان
جرارد از اولش هم یک ستاره بود. سال 2009 که لیورپول رئال را با چهار گل شکست داد توانست دو گل بزند. کاری کرد که خود زیدان در موردش گفت: «آیا او بهترین بازیکن جهان است؟ شاید به اندازه مسی و رونالدو به او توجه نشده اما فکر میکنم این اتفاق باید بیفتد. او مثل یک موتور است که به تنهایی یک تیم را پیش میبرد. مثل کلود ماکلله که برای ما در تیم خیلی زحمت میکشید و من یا فیگو یا رائول هرگز نمیتوانستیم مثل او باشیم.»
جرارد البته آدمی نیست که زیاد به تمجیدها توجه کند. ویترین افتخاراتش پر از لباس حریفان مشهوری است که علنا بارها ستایش شان کرده. مثلا یک بار در فینال جام اتحادیه سال 2001 که مغلوب پاتریک ویرا شده بود گفته بود: «پاتریک ریتم متفاوت و سریعی داشت. او چهره غالب میدان بود. واقعا دلم میخواست پیراهنش را داشته باشم.»
جرارد هجده ساله بود که اولین بازیاش را برای لیورپول در لیگ انجام داد و یار تعویضی دیدار با بلکبرن بود: «تردید را میتوانستم توی چشمان هواداران ببینم. با خودشان میگفتند این بازیکن پوست و استخوان دیگر کیست؟ امیدوارم او را نیاورند توی بازی.»
در بازی با تاتنهام در وایت هارت لین اولین بار در ترکیب ثابت قرار گرفت. مثل کین او سمت راست خط دفاعی بازی میکرد و حریف مستقیمش دیوید ژینولا بود که آن فصل بازیکن برتر اتحادیه حرفهای بازیکنان شد. جرارد چند صفحه را در کتاب زندگینامهاش به توصیف ژینولا اختصاص داده. یک سال بعد جرارد اولین گل خودش را به شفیلد در آنفیلد زد. یک گل فوقالعاده در نتیجه حرکتی که از میانه میدان شروع کرد. گلی که خیلیها را در مورد تواناییهایش از خواب بیدار کرد. در مورد این اتفاق این بازیکن متواضع در کتابش کلا چند خط بیشتر ننوشته. او همیشه در میدان بازیکن تاثیرگذاری بوده. نمونه بارزش فینال لیگ قهرمانان برابر میلان که به همتیمیهایش توصیه کرده بود از کوچکترین کارها دریغ نکنند وگرنه تا آخر عمرشان حسرت خواهند خورد. رافائل بنیتس به جرارد توصیه کرده بود کمتر احساسی بازی کند و قلباش را درگیر نکند. در دربی برابر اورتون، یک سال او را به همین خاطر بیرون کشید.
بنیتس اوایل سعی داشت از جرارد بخواهد این وظیفه را ترک نکند اما از فصل دوم دریافت باید نقش تازهای به این بازیکن بزرگاش بسپارد تا با روحیات او جور دربیاید نه اینکه بخواهد روحیه او را تغییر بدهد. جرارد هم بارها گفته بود دوست دارد در میانه میدان بازی کند اما هر بار که از میانه میدان جلوتر میرفت بهترین بازیهایش را ارائه کرد. جالب آنکه هر بار هم از بنیتس به خاطر بازی دادن به جرارد در جایی خارج از پستاش انتقاد میشد. جرارد سال 2009 بهترین بازیکن سال انگلیس شد اما کم کم با جدایی آلونسو و بعد بنیتس لیورپول مسیر نزولی را در پیش گرفت و به سال 2011 که رسید مصدومیتهای متعدد او را شش ماه از بازیها دور نگه داشت اما بعد از رسیدن به بهبودی کامل او راههای پیشگیرانه را اتخاذ کرده و این فصل هم که با برندان راجرز جزو تیمهای پیشتاز لیگ برتر هستند همچنان باید به نقش کلیدی کاپیتان در اوجگیری قرمزها اشاره کرد. او از عوامل اصلی تاثیرگذاری روی لوییز سوارز بعد از جنجالهایی بود که او به پا کرد با این حال زیر چتر حمایتی کاپیتان سوارز بار دیگر به ثبات رسیده و نتیجهاش جایگاه لیورپول در جدول لیگ برتر است. جرارد از پس وظیفه هدایت تیم به خوبی برآمده. البته روحیهاش به گونهای نیست که به اطرافیاناش زورگویی کند. شاید این همان نکتهای است که باعث شده از نظر فرگوسن او یک بازیکن خیلی تاپ به نظر نیاید.